جدول جو
جدول جو

معنی سودا پیچیدن - جستجوی لغت در جدول جو

سودا پیچیدن
(یَ / یِ تَ)
خیال و جنون دست دادن. (از آنندراج) :
جامۀ لایق به آن دستار عریانی نبود
بر سر هر کس که سودای جنون پیچیده است.
ابوطالب کلیم (از آنندراج).
غافلی از پیچ و تاب عاشقان شبهای تار
بر رگ جانت نپیچیده ست سودای کسی.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یَ / یِ کَ دَ)
خیال فاسد کردن. اندیشۀ بیهوده نمودن. (فرهنگ فارسی معین) :
برو سودای بیهوده مپیمای
منه بیرون ز حد خویشتن پای.
عطار
لغت نامه دهخدا
(خُ شِ کَ تَ)
انعکاس صدا در محوطه ای یا جایگاهی چنانکه بر اثر انعکاس آواز قوی شود:
مخور صائب فریب فضل از عمامۀ زاهد
که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد.
صائب
لغت نامه دهخدا
(تَ گَ دَ)
دود برآمدن. دودبرشدن. فراگرفتن دود همه جا را. (یادداشت مؤلف).
- دود پیچیدن در جایی، فراگرفتن دود آن جای را. (یادداشت مؤلف) :
پیچیده دود زلفش در خانه های مردم
تا روی آتشینش چشم پرآب بیند.
قاسم مشهدی.
- دود سودا در سر پیچیدن، خواهان و شیفته و سرگشته شدن:
در سرم پیچید آخر دود سودای کسی
ورنه عمری بود کاین دیوانه بی دستار بود.
بیدل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سودا پیمودن
تصویر سودا پیمودن
خیال فاسد کردن اندیشه بیهوده نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدا پیچیدن
تصویر صدا پیچیدن
انعکاس صدا در محوطه ای چنانکه بر اثر انعکاس آواز قوی شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سودا پیمودن
تصویر سودا پیمودن
((~. پَ دَ))
خیال فاسد کردن
فرهنگ فارسی معین